ساجد طیّبی،

 

هر نظریه‌ای در بابِ اندیشه‌های مفرد با این مسأله مواجه است که چگونه می‌توان ارتباط‌های زبانیِ دربردارنده‌ی این اندیشه‌ها را توضیح داد. در این گونه ارتباط‌ها گوینده اندیشه‌ای مفرد درباره‌ی یک شیء را با اظهارِ جمله‌ای حاوی لفظی ارجاعی بر آن شیء (یا لفظی که گوینده گمان می‌کند که بر آن شیء ارجاع می‌دهد) بیان می‌کند. قصدِ ارتباطیِ اصلیِ گوینده در این کنشِ زبانی جلبِ توجه مخاطب به آن شیء و گفتنِ چیزی درباره‌ی آن است. به عنوانِ مثال، فرهاد با اظهارِ جمله‌ی اول‌شخصِ «من خسته‌ام» خطاب به شیرین اندیشه‌ای اول‌شخص‌ درباره‌ی خودش را بیان می‌کند. اگر ارتباطِ زبانی آنها موفق باشد، شیرین به واسطه‌ی این ارتباط اندیشه‌ای درباره‌ی فرهاد خواهد داشت مبنی بر این که او خسته است. یا خسرو با اظهارِ جمله‌ی «او خسته‌ است» خطاب به شیرین، در حالی که به فرهاد اشاره می‌کند، اندیشه‌ای اشاره‌ای درباره‌ی فرهاد را بیان می‌کند. شیرین نیز با فهم این جمله اندیشه‌ای درباره‌ی فرهاد خواهد داشت. در هر یک از این ارتباط‌های زبانی گوینده با اظهارِ جمله‌ای اندیشه‌ای مفرد را بیان می‌کند و مخاطب نیز، در صورتِ فهم اظهارِ گوینده، اندیشه‌ای را به‌دست می‌آورد یا فرامی‌خواند یا به طورِ کلی مطمحِ نظر قرار می‌دهد. در این که چنین ارتباط‌هایی وجود دارد، و این ارتباط‌ها می‌توانند با موفقیت همراه یا قرینِ شکست باشند، تردیدی نیست. پرسشِ مطرح به عنوانِ «مسأله‌ی انتقالِ اندیشه‌های مفرد» این است که چگونه می‌توان این ارتباط‌ها را توضیح داد. مشخصاً مسأله‌ این است که در این کنش‌های ارتباطی چه نسبتی میانِ اندیشه‌ی گوینده و اندیشه‌ای که مخاطب به واسطه‌ی این ارتباط مطمحِ نظر قرار می‌دهد می‌باید برقرار باشد تا بتوان گفت مخاطب منظورِ گوینده را فهمیده و ارتباط موفق بوده است؛ شرایطِ لازم و کافی برای موفقیت در ارتباط‌ِ اندیشه‌ای مفرد چیست. هدفِ من در این مقاله نشان دادنِ ناکارآمدی و نادرستیِ توضیحی است که رکانتی بر اساسِ نظریه‌ی پرونده‌های ذهنی برای ارتباطِ اندیشه‌های مفرد ارائه می‌کند. مشخصاً می‌خواهم نشان دهم که رکانتی موفق نشده است شرایطِ کافی برای موفقیتِ چنین ارتباط‌هایی به‌دست دهد. برای این منظور، بر موردِ خاصی از ارتباطِ اندیشه‌های مفرد که شاملِ ارتباطِ اندیشه‌های اول‌شخص است متمرکز خواهم شد و با طرحِ مثالی نقض نشان خواهم داد که می‌توان وضعیت‌های ارتباطی‌ای داشت که در آنها قیودِ رکانتی برای ارتباطِ موفق برقرار است، اما شهوداً به نظر می‌رسد مخاطب به فهمِ گوینده نائل نشده و ارتباط با شکست همراه بوده است. دلیلِ آن که من بر موردِ خاصِ اندیشه‌‌های اول‌شخص متمرکز می‌شوم دو چیز است: اول آن که رکانتی خود مدلش را بیشتر از هر موردِ دیگری برای توضیحِ ارتباطِ اول‌شخص توسعه داده است و در واقع این علی‌الادعا توانِ توضیحی را از مزیت‌های نظریه‌ی پرونده‌های ذهنی می‌داند. در ثانی، به نظرم موردِ اندیشه‌های اول‌شخص به خوبی نمایان‌گرِ مشکلی است که توضیحِ ارتباطِ اندیشه‌های مفرد در چارچوب‌هایی شبیه به نظریه‌ی رکانتی با آن مواجه است. فی‌الواقع، حتی پیش از ارائه‌ی نظریه‌ی پرونده‌های ذهنی درباره‌ی اندیشه‌های مفرد، مشکلی که این نظریه برای توضیحِ ارتباطِ اندیشه‌های مفرد در حالتِ کلّی با آن مواجه است، درباره‌ی اندیشه‌های اول‌شخص به عنوانِ موردی خاص از اندیشه‌های مفرد موردِ توجه و بحث قرار گرفته است و از زمانِ فرگه راه‌حل‌هایی برای آن پیشنهاد شده است. لذا با تمرکز بر موردِ اندیشه‌های اول‌شخص می‌توانیم با راه‌حل‌های مختلف برای این مسأله مواجه شویم. با این حال من فکر می‌کنم اشکالی که من در اینجا بر توضیحِ ارتباطِ اول‌شخصِ رکانتی وارد می‌کنم به هیچ وجه محدود به این مواردِ خاص نمی‌شود. می‌توان نشان داد که اگر رکانتی مدلِ ارتباطی‌اش را برای ارتباطِ دیگر اندیشه‌های مفرد توسعه دهد، به سادگی می‌توان مثال‌های نقضی از این دست برای آنها نیز به‌دست داد. برای این منظور ابتدا توضیح خواهم داد که مسأله‌ی انتقال اندیشه‌های اول‌شخص در چارچوبِ نظریه‌ی پرونده‌های ذهنیِ رکانتی چگونه صورت‌بندی می‌شود. سپس به راه‌حلی نوراسلی برای حلِ این مسأله اشاره خواهم کرد و دلایلِ رکانتی برای ردِ این دیدگاه را که مبتنی بر مثالِ نقضی از لور (1976) است معرفی خواهم کرد. این کار دو فایده خواهد داشت. نخست آن که با انگیزه‌های رکانتی در ارائه‌ی دیدگاهِ خویش درباره‌ی ارتباطِ اندیشه‌های مفرد آشنا خواهیم شد. در ثانی، همان طور که خواهیم دید، استدلالِ من بر ضدِ مدلِ رکانتی ساختاری مشابهِ استدلالی دارد که رکانتی بر اساسِ آن دیدگاهِ نوراسلی را رد می‌کند. بنابراین آشنایی با این استدلال هم به درکِ بهتر استدلالِ من کمک می‌کند و هم کمک می‌کند بفهمیم چرا رکانتی نمی‌تواند با مناقشه در شهودهای موردِ استناد در استدلالِ من یا توسل به تلقی‌ای متفاوت از موفقیت و شکستِ ارتباط از این استدلال جان سالم به در ببرد. در ادامه به طرحِ راه‌حلِ رکانتی برای مسأله‌ی انتقال اندیشه‌های اول‌شخص به عنوانِ نمونه‌ای خاص از مسأله‌ی انتقالِ اندیشه‌ی مفرد و نقدِ آن خواهم پرداخت. توضیح خواهم داد که چگونه رکانتی با توسل به پرونده‌های ذهنی و امکاناتی که این نظریه در اختیارش قرار می‌دهد، راه‌حلی ملهم از فرگه برای مسأله‌ی اانتقال اندیشه‌های اول‌شخص به‌دست می‌دهد. خواهیم دید که این راه‌حل از یک‌ سو با نظریه‌های نوراسلی هم‌آوا است که برای موفقیتِ ارتباط یکسان بودنِ نحوه‌های اندیشیدنِ دخیل در اندیشه‌های گوینده و مخاطب شرطی زیاده قوی است و از سوی دیگر با نظریه‌های فرگه‌ای همراه است که به هر حال صرفِ هم‌مرجعیِ این اندیشه‌ها قیدی ضعیف است و نمی‌تواند موفقیتِ ارتباط را تضمین کند.سپس با ارائه‌ی مثالی نقض نشان خواهم داد که راه‌حلِ مختارِ رکانتی برای توضیحِ ارتباطِ اول‌شخص با شکست مواجه می‌شود. در این مثال خواهیم دید که قیودی نیز که رکانتی برای موفقیتِ ارتباط مطرح می‌کند برای این منظور کافی نیست و درست به همان شکل که نظریه‌های نوراسلی با استدلالِ لور رد می‌شود، قابلِ رد کردن است.

برای دریافت فایل صوتی از لینک زیر استفاده کنید

رکانتی و انتقال اندیشه‌های اول شخص